امتحان

یادم آید روز دیرین

خوب و شیرین

اول ترم

درس اندک

وقت بسیار

اما اینک روز آخر

روز تلخ امتحانات

وقت اندک

درس بسیار

درس بسیار

درس بسیار


پشت کوه

آری از پشت کوه آمده ام...
چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت،حرام خورد؟!
برای عشق خیانت کرد
برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد
... برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند
... وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم
می گویند: از پشت کوه آمده!

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد، تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ!



یه ترکه

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺒﺰﯼ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺗﺎ ﮐﺎﻫﻮ ﺑﺨﺮﻩ ، ﻋﻮﺽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﺎﻫﻮﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺭﺍ ﺳﻮﺍ ﮐﻨﺪ ، ﻫﻤﻪ ﯼ ﮐﺎﻫﻮ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﻣﺮﻏﻮﺏ ﺭﺍ

ﺳﻮﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻭ ﻣﯿﺨﺮﻩ . ﺍﺯﺵ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﻨﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﮑﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﯿﮕﻪ : ﺻﺎﺣﺐ ﺳﺒﺰﯼ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮﯼ ﻫﺴﺖ . ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﯼ

ﮐﺎﻫﻮﻫﺎﯼ ﺧﻮﺏ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ ﻭ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﻫﻮﻫﺎ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺖ ﺍﻭ ﻣﯿﻤﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﮐﻤﮑﯽ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮑﻨﻢ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﺮﻡ . ﺍﯾﻨﻬﺎ

ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺧﻮﺭﺩ. . . ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﻋﺎﺭﻑ ﺑﺰﺭﮒ ﺁﻗﺎ ﺳﯿﺪ ﻋﻠﯽ ﻗﺎﺿﯽ ﺗﺒﺮﯾﺰﯼ )ﺭﻩ (

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺗﺮﮐـــﻪ ﻣﯿﺮﻩ ﺟﺒﻬﻪ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﯾﻪ ﻣﺪﺕ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ ﻣﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺶ ﻣﯽ ﮔﻦ ﺩﺍﺩﺍﺷﺖ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺳﻤﺖ ﻋﺮﺍﻗﯽ

ﻫﺎ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻩ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺎﺭﯾﻤﺶ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ ﮐﺪﻭﻡ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻦ ﺍﻭﻥ ﺗﺮﮐـــﻪ ﺗﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﻭ ﺑﻪ

ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻣﻠﺤﻖ ﺷﺪ . ﺍﻭﻥ ﺗﺮﮐـــﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﻣﻬﺪﯼ ﺑﺎﮐﺮﯼ

ﺑﻪ ﯾﻪ ﺗﺮﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ، ﺗﺮﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺎﻟﯿﻒ ﺁﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﺣﺪﻭﺩ ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻭ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﻩ ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺘﺎﺏ

ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺣﺪﻭﺩ ﺻﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﮐﺘﺎﺏ، ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻣﮑﺮﺭ ﺩﺍﺷﺖ. ﺍﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻭ ﮐﺎﻭﺵ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻨﺪ،

ﺗﺮﮐﯿﻪ، ﺍﯾﺮﺍﻥ، ﻋﺮﺍﻕ ﻭ ... ، ﺳﻔﺮﻫﺎﯼ ﻣﺘﻌﺪﺩ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﮏ ﮐﺘﺎﺏ 11 ﺟﻠﺪﯼ ﻧﻮﺷﺖ . ﺍﯾﻦ ﺗﺮﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺟﺰ ﻋﻼﻣﻪ

ﺍﻣﯿﻨﯽ ﻭ ﺁﻥ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﯿﺰ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻟﻐﺪﯾﺮ ﺑﻮﺩ

ﺑﺎﻓﺘﺨﺎﺭﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺳﺒﺰﻣﺎﻥ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ

مکالمات خیام با دوس دخترش

مکالمات خیام با دوس دخترش :

دوس دخترش : کجایی عجیجم ؟

خیام :
ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه در رهن شراب

دوس دخترش : مشروب !؟ مگه تو نگفتی من نماز میخونم ؟ :|

خیام :
می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است

دوس دخترش : با کیا هستی حالا ؟ :/

خیام :
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه دلبری حوری سرشت

دوس دخترش : آدرس بده ببینم ! بیام بزنم دهنشونو صاف کنم !

خیام :
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر

دوس دخترش : انقد مشروب بخور با دوستات تا بمیری ! :/

خیام :
گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را

دوس دخترش : برووووووووو بمیرررررررررررر

خیام
چون مُرده شوم خاک مرا گم سازید
احوال مرا عبرت مردم سازید :))

?

گفتم : خدا آخه این همه سختی ؟ چرا ؟
گفت : * ان مع العسر یسرا *
" قطعا به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/6)
گفتم : واقعا ؟
گفت : * فان مع العسر یسرا *
" حتما به همراه هر سختی آسانی هم هست. " (شرح/7)
گفتم : خوب خسته شدم دیگه ...
گفت : * لا تقنطوا من رحمة الله *
" از رحمت من نا امید نشو . " (زمر/53)
گفتم : انگار منو فراموش کردی ؟
گفت : * فاذ کرونی اذکرکم *
" منو یاد کن تا تو رو یاد کنم." (بقرة/152)
گفتم : تا کی باید صبر کرد؟
گفت : * و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبآ *
" تو چه می دونی ! شاید موعدش نزدیک باشه " (احزاب/63)
گفتم : تو بزرگی و نزدیکیت برای من کوچک، خیلی دوره! تا اونموقع چکار کنم؟
گفت : *و اتبع ما یوحی الیک واصبرحتی یحکم الله *
" کارهایی رو که بهت گفتم انجام بده و صبر کن تا خودم حکم کنم. (یونس/109)
ناخواسته گفتم : الهی و ربی من لیغیرک
گفت : * الیس الله بکاف عبده *
" من هم برای تو کافی ام " (زمر/36)
گفتم : تو خدایی و صبور ! من بنده ات هستم و ظرف صبرم کوچیکه ... یک اشاره کنی تمومه!
گفت : *عسی ان تحبوا شیئآ وهو شرّ لکم *
" شاید چیزی که تو دوست داری به صلاحت نباشه! " (بقرة/216)
گفتم : خدایا بعضی ها خیلی طعنه می زنن !!
گفتی : * و ذر الّذین اتّخذوا دینهم و لعباً و لهواً و غرّتهمُ الحیاةُ الدّنیا .... *.
" رها کن کسانی را که دینشون را به مسخره و بازیچه گرفته ان و زندگی دنیا اون ها را فریب داده " (70/انعام)



تک عروس گورستان